فصل برداشت محصول بود.اولین درخت کم شاخه و به نسبت کوتاه ولی بسیار پر بار بود.باغبان با یک ضربه محکم به تنه آن بخش اعظم میوه ها را به زمین ریخت و ما بقی را به راحتی چید.به درخت دوم که رسید با درختی تنومند,مرتفع,پرشاخه و به نسبت کم بارتر روبه رو شد.باغبان با یک ضربه محکم به تنه تنومند آن تنها توانست چند میوه را به زمین بیاندازد.به دلیل شاخه های در هم و ارتفاع زیاد نتوانست میوه های زیادی بچیند.باغبان هر روز تمام وقتش را به این درخت اختصاص میداد و وقتی موفق به چیدن یک یا دو میوه میشد از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید.همیشه شبها برای خانواده اش از آن درخت,سرسختیش و معدود فتوحاتش در چیدن میوه از آن میگفت اما درخت دوم همیشه میوه هایی داشت که دست باغبان به آنها نمیرسید.

سالها گذشت و باغبان مرد.از نظر اهالی روستا میوه های درخت دوم آسمانی بودند که به راحتی نصیب هر کسی نمیشد.به درخت دوم دخیل بستند.مقدسش خواندند.برای چیدن میوه هایش جان ها دادند در حالی که میوه های درخت اول در زیر پای زائرین له میشد.